بازم مریضی...
یعنی چی بگم که از اول پاییز امسال همش مریض بودی همش منتظر یه فرصت بودم که کامله کامل خوب شده باشی که برات واکسن آنفولانزا بزنم اما نشد که نشد الهی بگردم که شدی پوست و استخون زیر چشات گود افتاده دیگه نمیدونم چیکار کنم خیلی سعی می کنم تقویتت کنم اما خوب اصلاً همکاری نمی کنی و خوب غذا نمی خوری و منو حرص میدی دقیقاً از شب قبل از تاسوعا که بردم حموم و آب یکم یخ کرد یخورده حالتای سرماخوردگی و آبریزش بینی داشتی اما خیلی خفیف بود تا بعد از تعطیلات که یهو سرفه های بدجوورت شروع شد و عطسه و آبریزش و تب و ... روز شنبه که مامان جوون زحمت کشید و با وجود اینکه خییییییییلی کمردرد شدیدی داشت تو رو نگه داشت قرار بود شبش من و بابایی ببری...
نویسنده :
مدیر
18:33