آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

آوای دلنشین

بازم مریضی...

یعنی چی بگم که از اول پاییز امسال همش مریض بودی  همش منتظر یه فرصت بودم که کامله کامل خوب شده باشی که برات واکسن آنفولانزا بزنم اما نشد که نشد الهی بگردم که شدی پوست و استخون زیر چشات گود افتاده دیگه نمیدونم چیکار کنم خیلی سعی می کنم تقویتت کنم اما خوب اصلاً همکاری نمی کنی و خوب غذا نمی خوری و منو حرص میدی دقیقاً از شب قبل از تاسوعا که بردم حموم و آب یکم یخ کرد یخورده حالتای سرماخوردگی و آبریزش بینی داشتی اما خیلی خفیف بود تا بعد از تعطیلات که یهو سرفه های بدجوورت شروع شد و عطسه و آبریزش و تب و ... روز شنبه که مامان جوون زحمت کشید و با وجود اینکه خییییییییلی کمردرد شدیدی داشت تو رو نگه داشت قرار بود شبش من و بابایی ببری...
28 آبان 1392

دو ساله شدی هووووووورااااااا

      سلام دختر کوچولوی مامان که دیگه واسه خودت یه دختر کوچولوی دوساله شدی و خانومی شدی برای خودت دقیقا دو سال پیش در چنین روزی خدا بهترین هدیه زندگیمونو به ما داد وااااااااای که چه حس غریبی دارم وقتی به اون روز فکر می کنم دوست دارم خاطره اون روز رو دوباره تعریف کنم و اون لحظات شیرین دوباره مثل یک پرده نمایش بی نظیر و تکرار نشدنی از جلوی چشمام عبور کنه روز عید قربان بود و بر طبق تاریخ دکتر قرار بود حدود 10 روز دیگه یعنی عید غدیر به دنیا بیای اما انگار تو هم مثل ما عجله داشتی که بیای در آغوشمون درسته روز عید بود و ما همه برای ناهار خونه مامانی دعوت بود و ناهار دیزی داشتیم با اینکه هنوز 16 ابان بود اما...
16 آبان 1392

تولد دوسالگی با تم زنبوری

سلام وورووجکه شیرین زبونه مامان هنوز دوساله نشدی که جشن تولدت برگزار شد چون به خاطر محرم مجبور شدیم چند روز زودتر بگیریم جشنو و خدا رو شکر که همه چیز به خوبی و خوشی برگزار شد نوشته احساسی در مورد گذشت این دوسال شیرین و پر از خاطره بمونه برای روز تولدت پس خیلی سریع و بی مقدمه میریم سراغ عکسای جشن. جشن تولد به روایت تصویر: میز آماده سازی تزئینات تولد که پدرمونو درآورد و کلی وقت گذاشتیم سرش خدا رو شکر که همه چیز خوب دراومد دست بابا شهاب و خاله های گلت درد نکنه به خاطر کمک های بی دریغشون : تزئینات خونه: میز تنقلات و گیفت ها: برگه های یادگاری رو یادم رفت بدم برات بنویسن گریههههههههههه...
12 آبان 1392

جشن تولد بنیتا گلاره، راستین و بنیتای سارا

سلام دختر کوچولوی مامان دوباره اومدم تا از اتفاقات این چند وقت بگم که کللللللی سرممون شلوغ و همش تولد دعوت بودیم این هفته قرار بود سه شنبه تولد رهام جوون باشه که به خاطر مریضیش متاسفانه تولدش کنسل شد چهارشنبه تولد بنیتا جوونه خاله سارا دعوت بودیم 5 شنبه تولد پارسا جوون و راستین جوون دعوت بودیم که متاسفانه تولد پارسا جوون رو نشد بریم و رفتیم خونه خاله سحرناز که البته خیلی هم دیر رسیدیم جمعه هم که تولد بنیتا جوونه خاله گلاره دعوت بودیم کلی بهمون خوش گذشت و تولد بارون بود این هفته حالا بریم سراغه عکسا البته من خیلی نشد تو تولدا ازت عکس بگیرم تولد گلاره که موبایلم شارژ نداشت و فلشش خاموش بود نور خونه هم کم بود همش سیاه شده ...
8 آبان 1392

عید سعید غدیر و افتتاح فروشگاه اینترنتی نی نی تاپ

سلام دختر کوچولوی مامان عیدت مبارک عسلک من امروز اومدم یه خبر جدید بدم همون خبری که خیلی از دوستای گلم منتظرش بودن همون چیزی که این چند وقت کلی مشغولم کرده بود دوست دارم بنویسم که چی شد و از کجا شروع شد. اینقدر از وقتی تو به دنیا اومدی از خرید لباس و وسایل بچه برات لذت می بردم که تصمیم گرفتم یه کاری در این مورد شروع کنم این بود که تصمیم گرفتم یه فروشگاه اینترنتی بزنم و لباس های مارک و خوشگل و تک از کشورهای مختلف وارد کنم. همه لباس هایی که خریدم مستقیم از دبی و انگلیس و ... خریداری و وارد شده تو خرید خیلیاشون نظر خودم دخیل بوده یکی از دوستامون که تو دبی زندگی می کنه و تو کار لباس بچه هم بوده برام عکس از جنسای تاپ فروشگاه های مارک ...
2 آبان 1392
1